کد مطلب:29236
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:20
روند تغيير انديشه ي مسيحي چگونه بوده و به چه دليل اين دين دچار تحريف شده است؟
جواب اجمالي:
هنگامي كه پيروان مسيح(عليه السلام)از نعمت حضور اين پيامبر الهي در ميان خود محروم شدند و حضرتش به سوي آسمان ها صعود كرد، رسولان و حواريون آن حضرت به تبليغ آيين مسيح(عليه السلام) پرداختند و رنج هاي زيادي را متحمل شدند.
ولي پس از مدت كوتاهي «پولُس» ـ كه بايد وي را معمار مسيحيت كنوني دانست ـ رهبري مسيحيت را به دست گرفت. وي نخست يهودي بود و مسيحيان را آزار فراوان مي داد، اما پس از چندي مسيحي شد و توانست در ميان مردم نفوذ پيدا كند. او به عنوان رسول عيسوي در شهرها گردش مي كرد و عقيده ي مسيحيت را در ضمن دگرگون كردن آن، گسترش مي داد.
در قرون وسطي انديشمندان مسيحي تلاش كردند عقايد انحرافي موجود در مسيحيت كنوني را به گونه اي توجيه و چهره اي معقول از آن ترسيم كنند. ولي با اين همه، پاره اي از مفاهيم انجيل قابل توجيه عقلي نبود و با همه ي تلاشي كه فيلسوفان قرون وسطي، همچون «آكويناس»، كردند، نتوانستند همه ي آنچه را كه در ظواهر كتاب مقدس بود، به صورت معقول در آورند.
پس از قرون وسطي و با پيدايش علوم جديد و مواجهه ي آن با تصويري كه كليسا و انجيل ـ به تفسير كليسايي ـ از مفاهيم علمي ارايه مي داد، مسئله ي تعارض علم و دين مطرح شد، و به جهت رونق علوم جديد و شكوفايي آن، چراغ دين مسيحي به خاموشي گراييد. در اين ميان، متكلمان و متألهان مسيحي در مقابل اين بحران تلاش كردند مباحث جديدي را براي دفاع از مسيحيت و پاسداري از ايمان مردم مطرح نمايند و از آن پس فيلسوفان دين نيز هر كدام به گونه اي در باره ي اين موضوع به بحث و بررسي پرداختند كه مجموعه ي اين گونه مباحث، هويت انديشه مسيحي در سده معاصر را تشكيل مي دهد.
جواب تفصيلي:
تاريخ تفكر مسيحي از آغاز تاكنون داستان درازي داشته است. براي آن كه بتوانيم تا حدودي با فضاي ذهني انديشمندان غربي آشنا گرديم، به روند كلي آن اشاره اي مي كنيم.
هنگامي كه پيروان مسيح(عليه السلام)از نعمت حضور اين پيامبر الهي در ميان خود محروم شدند و حضرتش به سوي آسمان ها صعود كرد(1)، رسولان و حواريون آن حضرت به تبليغ آيين مسيح(عليه السلام) پرداختند و رنج هاي زيادي را متحمل شدند(2).
ولي پس از مدت كوتاهي «پولُس» ـ كه بايد وي را معمار مسيحيت كنوني دانست ـ رهبري مسيحيت را به دست گرفت. وي نخست يهودي بود و مسيحيان را آزار فراوان مي داد، اما پس از چندي مسيحي شد و توانست در ميان مردم نفوذ پيدا كند(3). او به عنوان رسول چون الوهيت عيسي(عليه السلام)، فدا شدن وي در راه گناهان، و الغاي شريعت را از عقايد مشركان اقتباس كرد و به مسيحيت افزود(3). با اين وصف، عيسي(عليه السلام) كه پيامبر خدا بود، خدا شد. خدايي كه آمده بود تا مصلوب شود و با مصلوب شدن خويش گناهان پيروان خود را پاك كند. از اين رو، مصلوب شدن عيسي(عليه السلام) به عنوان يك مفهوم كليدي در مسيحيت مطرح است كه اگر يك مسيحي آن را انكار كند و نظر قرآن را بپذيرد كه عيسي قبل از مرگ به آسمان صعود كرد، ديگر نمي تواند مسيحيت موجود را پذيرا باشد و چاره اي جز پذيرش اسلام نخواهد داشت.
از سوي ديگر، حركت عيسي كه براي اصلاح عقايد باطل گسترش يافته در بين يهوديان آغاز شده بود، با انكار شريعت(4) كه پيكره ي اصلي دين در حوزه ي عمل را تشكيل مي دهد، به انحرافي دو چندان گرفتار گرديد. در فرهنگ مسيحي واجب، حرام، و حلال مفهوم خود را از دست داد و الزام به شكل خاصي از عمل در امور مختلف از ميان رفت. به همين دليل، در حالي كه ما ، به عنوان مثال، شاهد آيين و شرايط خاص ذبح در بين يهوديان هستيم، در مسيحيت هيچ آئيني در اين جهت وجود ندارد. اين مجموعه امور باعث شد، مسيحيت در گذر ايّام با مفاهيم اصلي اديان توحيدي فاصله ي جدي بگيرد.
غربي(6) مدت ها بعد از صعود عيسي(عليه السلام) و در جريان فعاليت ها، درگيري ها و نفوذ افكار«پولس» و حتي پس از آن ـ هنگامي كه عقايد انحرافي وي بر جامعه ي مسيحي تسلط پيدا كرده بودـ نوشته شده اند. از سوي ديگر، محتوا و بافت اين اناجيل با كُتُب آسماني و وحي الهي سازگاري ندارد و در قالب كتاب سيره به بيان داستان زندگي عيسي(عليه السلام) مي پردازد. و هر چند فرازهايي از كلمات عيسي را مي توان در آن يافت ولي ساخت كلي كتاب بيان تاريخ حيات عيسي(عليه السلام) است. از اين رو، هر چند به اذعان قرآن كريم عيسي(عليه السلام) پيامبري الهي و داراي كتابي به نام انجيل است، ولي نه آموزه هاي او چندان در مسيحيت معاصر باقي مانده و نه نشان چنداني از كتاب واقعي او مي توان يافت.
در قرون وسطي انديشمندان مسيحي تلاش كردند عقايد انحرافي موجود در مسيحيت كنوني را به گونه اي توجيه و چهره اي معقول از آن ترسيم كنند. «توماس آكويناس» كه در سده سيزدهم ميلادي زندگي مي كرد، قهرمان صحنه ي اين بحث مسيحي است. او تلاش كرد به كمك فلسفه ي ارسطويي ـ كه از طريق كتاب هاي ابن سينا و فرهنگ اسلامي با آن آشنا شده بود ـ انديشه ي مسيحي را بازسازي و ميان آن فلسفه و الهيات مسيحي سازگاري ايجاد كند(1). ولي با اين همه، پاره اي از مفاهيم انجيل قابل توجيه عقلي نبود و با همه ي تلاشي كه فيلسوفان قرون وسطي، همچون «آكويناس»، كردند، نتوانستند همه ي آنچه را كه در ظواهر كتاب مقدس بود، به صورت معقول در آورند.
به طور مثال، اعتقاد مسيحيان اين است كه عيسي پسر خدا است و ظاهر تثليث در انجيل اين است كه عيسي خود خدا مي باشد. در توجيه آن ـ به گونه اي كه هم با توحيد و هم با انجيل و اعتقاد آنان سازگار باشد ـ گفتند: خدا سه شخصيت، اما يك طبيعت دارد. پدر، پسر و روح القدس، سه شخصيت و سه اقنوم هستند. بديهي است كه اين عقيده و نظاير آن قابل تصحيح و توجيه عقلي نيست(2).زيرا اگر يك طبيعت سه شخصيت داشته باشد، بايد پذيرفت كه داراي سه فرد است كه در آن طبيعت با هم اشتراك دارند. اين امر از يك سو، وجود ماهيت را براي خداوند در پي دارد و از سوي ديگر، با توحيد ذات او ناسازگار است.
خاصي را ادعا كردند كه يكي از آنها سلطه و حاكميت بر مردم و لزوم تبعيت مردم از آنهابود. اين گروه براي اداره ي امور به وضع قوانين ديني(6) اقدام كردند و كوشيدند كاستي مسيحيت در حوزه ي شريعت را با قوانيني كه خود وضع مي كردند و آن را ديني مي شمردند، جبران كنند.
از سوي ديگر، پس از قرون وسطي و با پيدايش علوم جديد و مواجهه ي آن با تصويري كه كليسا و انجيل ـ به تفسير كليسايي ـ از مفاهيم علمي ارايه مي داد، مسئله ي تعارض علم و دين مطرح شد، و به جهت رونق علوم جديد و شكوفايي آن، چراغ دين مسيحي به خاموشي گراييد. در اين ميان، متكلمان و متألهان مسيحي در مقابل اين بحران تلاش كردند مباحث جديدي را براي دفاع از مسيحيت و پاسداري از ايمان مردم مطرح نمايند و از آن پس فيلسوفان دين نيز هر كدام به گونه اي در باره ي اين موضوع به بحث و بررسي پرداختند كه مجموعه ي ( )
اين گونه مباحث، هويت انديشه مسيحي در سده معاصر را تشكيل مي دهد
مهدي هادوي تهراني
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.